توبه و نقش آن در سقوط مجازات از ديدگاه حقوق جزاي اسلامي

سایت علمی دانشجویان ایران , 26 مهر 1392 ساعت 12:11

گزارشگر :



توبه و نقش آن در سقوط مجازات از ديدگاه حقوق جزاي اسلامي
 حضرت آيه الله سيد محمد حسن مرعشي شوشتري 
مقدمه
يكي از مباحث مهم معارف اسلامي توبه مي باشد توبه عمري همپاي عمر انسان دارد زيرا زندگي حضرت آدم در زمين با آغاز ميشود و پيامبران مانند ابراهيم, اسماعيل , يونس , موسي و پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم همواره در حال توبه بوده اند. از ديدگاه قرآن نيز توبه جايگاه ويژه اي دارد و در آيات متعددي به آن اشاره شده است به گونه اي كه واژه و مشتقات آن نود و دوباره كلمه استغفار و مشتقات آن چهل و پنج مرتبه ذكر شده است و در آيات متعدد ديگري نيز بدون ذكر اين واژه ها به اين مساله اشاره شده است.
محدثان و روايان در كتب روائي , عرفا , دانشمندان علم اخلاق, متكلمين شعرا و اديبان هر يك در كتب خويش يابي را بعنوان توبه گشوده و آن را مورد شرح و تفصيل قرار داده اند.
در اين ميان فقها از منظري ديگر به توبه نگريسته اند و با الهام آيات و روايات آثار آن را مورد بررسي قرار داده اند توبه از ديدگاه حقوق جزاي اسلامي به عنوان يكي از مسقطات و يازدارنده ها از مجازات شمرده است و از اين باب يك تاسيس حقوق ي در حقوق جزاي اسلامي ميباشد بر همين اساس مقاله حاضر سعي دارد اين ( تاسيسحقوق ي) را از جوانب مختلف و مخصوصاً از ديدگاه حقوق دانان اسلامي مورد بررسي و تدقيق قرار دهد و توبه را به عنوان يكي از علل سقوط مجازات از ديدگاه حقوق جزاي اسلامي مورد كنكاش و بررسي قرار دهد. بنابراين در ابتدا تلاش بر يافتن تعريفي دقيق از توبه معطوف شده است و بعد از ذكر چند تعريف از بزرگان فقه و اخلاق و عرفان , به يك تعريف مبتني بر آيات و روايات شريفه ميرسد سپس حقيقت توبه و اركان آن را بر شمرده و اهميت و اثرات آن را بازگو ميكند. در بخش بعد آمد توبه و مذمت تاخير آن را متذكر شده و روايات چندي را دال بر آسانتر بودن ترك گناه از توبه و وجود مكايد شيطان نقل مي كند از اين پس وارد مباحث فقهي شده و مسائل مربوط به توبه را از ديدگاهحقوق جزاي اسلامي مورد بررسي و كنكاش قرار مي دهد. موضوعاتي از قبيل اقسام گناهان و كيفيت توبه از هر يك , مرور زمان و توبه , نظريه شوراي نگهبان پيرامون مرور زمان و نقد آن , آثار فقهي و حقوق ي توبه, اعمال صالحه و نقش آن در قبولي توبه, مبناي پذيرش توبه و اسقاط عقاب و موضوعات ديگر از اعم مطالب مقاله حاضر مي باشند.
توبه در لغت
توبه از ماده توب به معناي رجع (بازگشت) است ابن فارس در معجم مقاييس اللغه ميگويد :
توب التا و الواو و البا كلمه واحده تدل لي رجوع يقال تاب من ذنبه اي رجع عنه يتوب الي الله توبه و متاباً.
اين منظور در لسان العرب ميگويد:
(التوبه الرجوع من الذنب و تاب الي يتوب توباً و متاباً اناب و رجوع المعصيه الي الطاعه… و تاب الله عليه و فقه لها و تواب يتوب علي عبده .
توبه در اصطلاح (تعريف توبه)
۱ _ خواجه نصر الدين طوسي (ره):
توبه به معناي بازگشت از معصيت است و اول بايد دانست گناه چه باشد.
۲ _ مرحوم محقق اردبيلي (ره):
در كتاب مجمع الفائده و البرهان في شرح ارشاد الاذهان مي فرمايد : التوبه الندامه و العزم علي عدم الفعل لكون الذنب قبيحاً ممنوعاً و امتثالاً لا مرالله و لم يكن غير ذلك مقصوداً
از تعريف فوق چند نكته استفاده مي شود.
الف _ پشيماني و ندامت توبه است.
ب _ عدم فعل و انجام گناه بخاطر قبح شرعي آن باشد.
در توضيح اين نكته بايد گفت عدم الفعل گاهي بخاطر عدم توانايي بر آنجام آن است و گاهي بخاطر ممنوع و قبيح بودن آن است بنابراين مجرد ( عدم فعل و پشيماني) توبه نيست مثلاً كسي در اثر ارتكاب زنا مبتلا به بيماريهايي شود كه مانع توليد مثل و بچه دار شدن او مي شود حال اگر شخص مرتكب بخاطر بچه دار نشدن از عمل ارتكابي خود پشيمان شود اين پشيماني توبه نيست زيرا پشيماني او بخاطر قبح شرعي عمل نمي باشد حالي سوالي كه مطرح مي شود اين است كه اگر امكان ارتكاب گناه براي شخص نباشد و او در اين توبه كنند آيا توبه او محقق و پذيرفته ميشود؟
درجواب بايد گفت : اگر شخيص مرتكب پذيرفته باشد كه مصيت الهي را كرده است به گونه اي كه اگر قدرت بر انجام آن را نيز داشت ديگر مرتكب آن نمي شد در اين صورت توبه او پذيرفته مي شود.
۳ _ مرحوم شيخ بهايي :
التوبه : الرجوع و ينسب الي العبد و الي الله سبحانه… و معناها علي الاول عن المعصيه الي الطاعه و علي الثاني الرجوع الي الطف . في الاصطلاح : الندم علي الذنب لكونه ذنباً , فخرج الندم علي شرب الخمر لاضراره بالجسم و قديراد مع العزم علي ترك معاوده ابداً و الظاهر ان عذا العزم لازم لذالك الندم غير منفك عنه.
گفتار مرحوم شيخ بهايي اعلي الله مقامه الشريف در تعريف اصطلاحي توبه مويد كلام محقق اردبيلي در سطور پيشين ميباشد آنجا كه مي فرمايند : عدم فعل و پشيماني از گناه بخاطر معصيت و قبيح بودن نفس گناه باشد و در عدم فعل و پشيماني عنصر و قصد ديگري دخيل نباشد.
نكته اي را كه مرحوم شيخ بهائي علاوه بر ندم و پشيماني در توبه لازم ميداند عزم هميشگي بر ترك بازگشت بر گناه و معصيت ميباشد كه اين عزم آن ندم بوده و از آن جدائي ناپذير است.
۴ _ سيد مجاهد رحمه الله عليه :
(توبه با سه امر محقق ميشود:
الف _ معرف به ضرر گناه : يعني گناهكار متوجه گردد كه گناه بين عبد و خداوند تبارك و تعالي حجابي مي افكند كه مانع تقرب او به خداوند سبحان مي گردد و به عبارت ديگر به اين شناخت و احساس برسد كه گناه همانند سمي است كه خوردن آن موجب هلاكت و نابودي مي گردد.
ب _ پشيماني حالت پشيماني پس از مرحله شناخت حاصل مي گردد و در اثر پشيماني شخص دچار تالم و تاثر مي گردد.
ج _ ترك گناه : ترك گناه بايد در زمان حال و عدم عود به آن در زمانهاي آينده و همچنين جبران گناهان گذشته باشد. مرحوم سيد مجاهد در حقيقت جوانب امر در باب توبه را متذكر شده است و كيفيت تحقق توبه را بيان مي كند.
در اينجا ذكر بعضي از تعاريف كه در كتب عرفاني آمده است خالي از لطف و فائده نيست.
۵ _ غزالي ؛
(توبه عبارت است كه سه امري كه مترتب بر يكديگرند و هر كدام علت ديگري است و آن سه عبارتند از : ۱ _ علم به مضرات گناه و اينكه سبب دوري از حق تعالي مي گردد ۲ _ ندم و پشيماني ۳ _ تصميم و اراده به عمل .
۶ _ جنيد بغدادي :
( توبه را سه معني است اول ندامت , دوم عزل بر ترك معاودت , سوم خود را پاك كردن از مظالم و خصومت.)
۷ _ با تامل در آيات و روايات كه در باب توبه وارد شده است استنباط مي شود كه ( توبه عبارت از يك ندامت و پشيماني است كه اعتراف و اعتذار را در پي دارد و مانع از بازگشت به اعمال مجرمانه و گناه مي شود ) لذا سه عنصر ندامت و پشيماني , اعتراف و اعتذار و عدم عود بر گناهان در مفهوم توبه نفهته است.
حقيقت توبه
انسان گناهكار وقتي از قبح گناه و معاصي آگاه مي گردد و متوجه ميشود كه چه فاصله اي بين او محبوب و خالقش افتاده است پشيمان و متالم مي شود و اين آتش و پشيماني و تالم سراسر وجود و روح و جانش را فرار مي گيرد و يك انقلاب و دگرگوني در درون او رخ مي دهد و تمامي آثار شوم , ريشه هاي گناه و سيئات توسط اين آتش سوزانده شده و ضميري پاك و نهادي آرام و قلبي مملو از عشق محجوب و مخلوق بجاي مي ماند چنانكه خداوند مي فرمايد : الا من تاب و امن و عمل صالحاً فاو لئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً و رحيماً).
در بسياري از روايات ندامت و پشيماني از ارتكاب گناه و جرم را توبه دانسته و آمده است كه پشيماني و ندامت واقعي مانع از بازگشت شخص تائب به سوي اعمال مجرمانه و گناه ميشود . در حقيقت توبه حقيقي ندامت و پشيماني خاصي را در پي دارد كه مانع از تكرار اعمال سابقه مي شود.
رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مي فرمايد : (الندم توبه) يعني پشيماني و ندامت توبه است و امير المومنين عليه السلام در جائي مي فرمايد : (الندم احد التوبتين ) و نيز امام باقر عليه السلام مي فرمايد : (كفي بالندم توبه) و قريب به اين مضامين در روايات ديگري نيز بچشم مي خورد .
اما در مورد عدم عود بر گناه و جرم كه ثمره ندامت و پشيماني حقيقي است امير المومنين اينگونه مي فرمايند ( الندم علي الذنب يمنع عن معاودته ) يعني پشيماني بر گناه مانع از بازگشت به گناه ميشودو همچنين اقرار حسن اعتراف را نيز توبه و اقرار به گناه را موجب بخشش و غفران دانسته اند.
خداوند تبارك و تعالي در آيه ۱۰۲ سوره توبه مي فرمايد (و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي الله ان يتوب عليهم ) همچنين امير المومنين عليه السلام مي فرمايند : المقر بالذنب تائب يعني توبه كننده كسي است كه اقرار و اعتراف به گناه مي كند امام باقر عليه السلام اثر توبه را كه دفع عقاب و رهايي از آثار سو آن ميباشد مشروط به اقرار به آن كرده و مي فرمايد والله ما ينجو من الذنب الا من اقتربه.
در جائي ديگر امام باقر عليه السلام مي فرمايد : خداوند دو خصلت و ويژگي از مردم مي خواهد : ۱ _ اقرار به نعمتهاي الهي تا آنها را زياد كند ۲ _ اقرار به گناهان تا آنها را ببخشد و مورد غفران خود قرار دهد.
در اينجا ممكن است اين سوال مطرح شود كه مراد از اقرار آيا اقرار در نزد امام و حاكم و قاضي است كه خود مثبت است يا خير؟ در جواب بايد گفت خير؛ مراد اقرار و اعتراف در نزد خداوند تبارك و تعالي و عذرخواهي و اعتذار از آن حضرت است؛ چه اينكه امير المومنين مي فرمايد ( الاقرار اعتذار).
بيان خواجه عبدالله انصاري در كشف الاسرار در اين باب شنيدني است (حقيقت توبه پشيماني است كه در دل پديد آيد , دردي كه از درون سينه سربزند , آتش خجل در دل وي افتد آب حسرت از ديده فرو ريزد نبيني كه شاخي از يك سر آن آتش زني و از ديگر سو آب قطره قطره مي چكد ؛ مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم گفت ( من اذنب ذنباً فندم عليه فهو توبه ) فضيل عياض به راهزني معروف بود و پيوسته با صد مرد در كمين مكابره نشسته بود شبي بر سنگي نمار مي كرد ناگاه از كمين گاه غيب اين تير قهر كه الم يعلم بان الله يري بر جان و دل او زدند فضيل را چنان اسير كرد كه در نماز نعره بزند و بيفتاد و كارش بجايي رسيد كه پير عالمي گشت).
بنابراين : جان و روح توبه همان سوز درد انقلاب دروني و آتش ندامت است و شرايط و اركاني كه براي آن ذكر شده است از باب مقدمه و يا از آثار شرايط توبه مي باشد.
اركان و شرايط توبه
در آيات و روايات شريفه براي توبه اركاني بر شمرده شده است كه بعضي دروني و مربوط به شخص تائب و بعضي بيروني است اركان مربوط به شخص تائب را ندامت و پشيماني قلبي , استغفار زباني و تصميم بر عدم بازگشت به گناه بر شمرده اند و عمل با اعضا و جوارح انجام عمل صالح و اداي حقوق مردم را نيز اركان بيروني توبه دانسته اند خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح يتوب عليه همچنين خداوند تبارك و تعالي در آيه ۵۴ سوره انعام مي فرمايد : انه من عمل منكم سو بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم كه اصلاح را بعد از توبه موجب غفران الهي دانسته است همچنين آيه ديگري غفران الهي را شامل كساني دانسته است كه توبه كرده و ايمان آورد و سپس عمل صالح انجام دهد.
در اين زمينه روايات وارده پيامبر اكرم ص و ائمه طاهرين عليهم السلام بصورت روشنتري به بيان اركان و شرايط توبه مي پردازد و به تفصيل آن را بيان مي كند پيامبر اكرم(ص ) مي فرمايد. (توبه كننده بايد اثر توبه را آشكار كند كه در غير اين صورت تائب نخواهد بود اين آثار عبارتند از :
۱ _ اراضي ساختن دشمن و كساني كه با آنها در حال نزاع و درگيري باشد .
۲ _ اعاده نمازهاي فوت شده .
۳ _ تواضع بين مردم .
۴ _ دوري از شهوات .
۵ _ روزه گرفتن .
به نظر مي رسد چهار مورد ذكر شده در حديث شريف مصاديق اصلاح عمل و عمل صالح باشد كه به كرات و آيات شريفه از شرائط پذيرش توبه و صحت آن شمرده شده است همچنين امير المومنين عليه السلام در بيان حكيمانه اش مي فرمايد التوبه علي اربعه دعائم : ندم بالقلب و استغفار باللسا و عمل بالجوارح و عزم علي ان لا يعود در اين سخن شريف بصورت روشن دعائم و اركان و ستونهاي توبه از سوي امير المومنين عليه السلام مشخص مي شود كه اركان دروني و بيروني را در بر مي گيرد كه قبلا به آنها اشاره شد.
در روايت شريفه ديگر امير المومنين بجاي عمل بالجوارح عبارت ترك الجوارح را بكار مي برد كه كنايه از دوري از شهوات و ترك محرمات و منهيات و هر آنچه كه سبب بازگشت به گناه ميشود ؛ ميباشد در روايت ديگري امير المومنين عليه السلام استغفار را از درجه عليين دانسته و براي آن ۶ مرحله برمي شمارد.
۱ _ پشيماني بر گذشته .
۲ _ تصميم هميشگي بر عدم بازگشت به گناهان .
۳ _ اداي حقوق مردم .
۴ _ اداي فرائض و واجبات فوت شده .
۵ _ گوشتهايي كه از گناه روئيده است به حزن و انده آب كند بگونه اي كه پوست به استخوان بچسبد و دگر بار گوشت در بين آنها برويد.
۶ _ همچنانكه حلاوت و شيريني (كاذب ) معصيت و گناه را به تنش چشاند , همانگونه نيز الم و سختي طاعت را بر تنش بچشاند در اين هنگام مي تواني بگوئي : استغفرالله .
موارد شش گاه فوق اركان يك توبه واقعي است كه تا عمق جان و روح گناهكار و مجرم رسوخ پيدا مي كند و از او انساني صالح و پاسك و شايسته و خدوم جامعه درست مي كند و اثر ظاهري بيروني آن نيز نزد همگان آشكار و روشن مي شود و اين تحول باطني تنها مرهون احيا گر توبه در مكتب اسلام است كه بصورت كمرنگ در بعضي از مكاتب حقوق ي بشري نيز ديده مي شود و پرواضح است كه بين آن دو تفاوتهاي فاحشي وجود دارد كه مجال بررسي آن در اين مقال نيست.
همچنانچه در سطور بالايي گذشت يكي از اركان توبه اداي حقوق مخلوقين و مردم از سوي توبه آيه شريفه قرآن مي فرمايد : و ان تبتم فلكم رووس امور الكم و نيز از ابي جعفر عليه السلام نقل شده است كه بزرگي از قبيله نخع نزد ايشان رفته و عرض كرد زمان حجاج تاكنون والي بوده ام آيا راه توبه اي براي من است ؟ حضرت ساكت شد. ديگر بار سوال خود را تكرار كرد كه حضرت فرمود : خير , مگر اينكه حق تمام حقداران را به آنها برساني.
فيض كاشاني در محجه البيضا پيرامون اركان و شرائط توبه چنين ميگويد : توبه داراي چهار شرط است :
۱ _ حقوق مردم را كه بنا حق ضايع كرده است چه مالي و چه جاني به آنان بر گرداند همانطور كه مولا علي عليه السلام مي فرمايد : (ان تودي الي المخلوقين حقوقهم).
۲ _ واجباتي را كه ترك كرده است قضا نمايد علي عليه السلام مي فرمايد (الرابع ان تعمد الي كل فريضه ضعيتها تودي حقها).
۳ _ با رياضت خون و اندوه و چشانيدن درد و الم طاعت , آثار لذت معصيت را از بين ببرد به فرموده علي عليه السلام (ان تذيق الجسم الم الطاعه كما اذقته حلاوه المعصيه)
۴ _ با رضايت و حزن و اندوه بايد تمام گوشتهاي بدنت را آب كني تا گوشت جديدي در بدنت پيدا شود به قول علي عليه السلام : الخامس ان تعمد الي اللحم الذي نبت علي السحت فتذيبه بالاحزان حتي تلصق الجلد بالعضم و ينشا بينهما الحم الجديد.
خواجه عبدالله انصاري اين چنين مي گويد : توبه نشان راه است _ اول پشيماني در دل است پس عذر بر زبان , پس بريدن از بدي و بدان ئر خبر آيد كه هر كه توبه كند … شرط توبه آن است كه از همه موجودات دل برگيرد و روي در حق آرد , خون و گوشت كه بر هفت اندام دارد به رياضت فرو گذارد…) و هم او در منازل السايرين مي فرمايد شرايط توبه سه چيز است :
۱ _ ندامت و پشيماني .
۲ _ اعتذار و پورشخواهي .
۳ _ اقلاع و بركندن .
اثر توبه
آثار توبه نه تنها در بعد فردي بلكه در بعد اجتماعي نيز قابل توجه است توبه نه تنها شخص را اصلاح مي كند بلكه جامعه را در برابر تكرار جرم و گناه از سوي توبه كار ايمن مي كند.
توبه اگر با اخلاص و با شرائط حاصل شود موجب نزول رحمت الهي قلب و شستن گناهان و شفاعت و پوشاندن اعمال سيئه سابقه ميشود در حديث شريفي پيامبر اسلام مي فرمايد : التائب من الذنب كمن لا ذنب له .
نه تنها توبه موجب محو گناهان مي شود بلكه از ديدگاه قرآن و روايات توبه چهره عمل را تغيير داده و سيئات و گناهان را تبديل به نيكيها و حسنات مي كند در اين زمينه آيه شريفه قرآن مي فرمايد الا من تاب و آمن عمل صالحاً فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات در حديث شريف از امام صاديق عليه السلام نقل شده است اوحي لله عزو جل الي داورد النبي : يا داود ! ان عبدي اذا اذنب ذنباً ثم رجع و تاب من ذالك الذنب و استحيي مني عند ذكره غفرت له و انسته و ابدلته الحسنه و لا ابالي و انا ارحم الراحمين.
توبه يكي از روشهاي قرآن در روان درماني
براي ايجاد تعديل يا تغيير شخصيت و رفتار افراد ضرورت دارد
براي ايجاد تعديل يا تغيير شخصيت و رفتار افراد , ضرورت دارد كه ابتدا درباره تعديل يا تغيير افكار و گرايشهاي فكري آنها اقدام شود چرا كه رفتار انسان به مقدار زيادي تحت تاثير افكار و گرايشهاي او قرار دارد به همين دليل هدف اساسي روان درماني تغيير نوع تفكرات بيماران رواني درباره خودشان ومردم و زندگي و مشكلاتي است كه قبلاً از مقابله با آنها عاجز و همين موضوع اضطرابشان مي شده است قرآن به يك كتاب جامعه انسان سازي روشهاي مختلفي را براي تعديل يا تغيير افكار و گرايشهاي فكري انسانها و در نتيجه تعديل يا تغيير شخصيت و رفتار افراد معرفي مي كند يكي از اين روشها روش توبه است.
احساس گناه سبب احساس كمبود و اضطراب در انسان مي شود و اين احساس به بروز عوارض بيماريهاي رواني منجر مي گردد روان درماني _ در چنين مواردي _ به موضوع تغيير ديدگاههاي بيمار درباره اعمال گذشته وي كه مسبب احساس گناه هستند توجه مي كند بيمار در اين حالت از ديدگاه جديدي به اعمال خود مي نگرد به طوري كه ديگر دليلي براي احساس گناه و نقص خود نمي بيند. در نتيجه سرزنش وجدانش تخفيف مي يابد و براي پذيرش خود آماده تر مي شود و سرانجام اضطراب و عوارض بيماري رواني اش را از بين ميرود.
قرآن روش توبه را كه روشني بي نظير و موفق براي درمان احساس گناه است به ما اراده مي دهد زيرا توبه بازگشت به سوي خداوند متعال سبب آمرزش گناه و تقويت اميد انسان به جلب رضايت الهي است و به همين دليل موجب كاهش شدت اضطراب انسان مي شود علاوه بر اين توبه غالباً انسان را به اصلاح و خودسازي وا مي دارد و شخصيت او را طوري آماده مي كند كه بار ديگر در دام خطاها و گناهان گرفتار نشود و همين امر به انسان كمك مي كند كه ارزش خود را بيشتر بشناسد و اعتماد به نفس و رضايت در وي افزايش يابد و اين مسائل به نوبه خود به تثبيت احساس امنيت و آرامش رواني انسان منجر خواهد شد.
قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تفنطوا من رحمه الله يغفر الذنوب جميعاً هو الغفور الرحيم و من يعمل سوا او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفوراً رحيماً.
اهميت توبه
خداوند سبحان در آيه ۲۲۲ سوره بقره مي فرمايد : ان الله يحب التوابين و بدين گونه توبه كنندگان به جمع محبوبين خدا و كساني كه خداوند تبارك و تعالي آنها را دوست مي دارد, مي پيوندند.
پيامبر گرامي اسلام صلوات الله و سلام عليه مي فرمايد : ليس شي احب من مومت تائب او مومنه تائبه و بدين گونه پيامبر اسلام (ص) نيز محبوبترين چيز را در نزد خداوند توبه كنندگان معرفي مي كند.
اهميت و عظمت توبه را اينگونه از زبان شريف امام باقر عليه السلام مي شنويم : ان الله تعالي اشد فرحاً بتوبه عبده من رجل راحلته و زاده في ليله ظلماً فوجدها فالله اشد فرجاً بتوبه عبده من ذالك براحلته حين وجدها.
خوشحالي خداوند نسبت به توبه بنده اش از خوشحالي شخصي كه زاد و توشه اش را در شب ظلماني گم كند و سپس آن را بيابد , بيشتر است.
روايات ديگر نيز به همين مضمون در درياي بيكران كلام معصومين عليهم السلام يافت مي شود كه همگي دلالت بر اهميت توبه و قدر و منزلت شخص توبه كننده در نزد خداوند تبارك و تعالي دارد كه به نظر مي رسد احاديث فوق الذكر جهت نشان داده اهميت امر كفايت كند.
پذيرش توبه
بعد از پي بردن به عظمت و اثر توبه اين سوال مطرح ميشود كه آيا توبه پذيرفته مي شود يا خير؟ در اين زمينه آيات شريفه و روايات ديگر روشنگر مساله هستند.
خداوند رحمان در آيه شريفه مي فرمايد: الم يعلموا ان الله هم يقبل التوبه عن عباده . آيا نمي دانند اين خداوند است كه توبه بندگانش را مي پذيرد از اين آيه دو نكته استفاده مي شود كه اولاً :توبه پذير خداوند است و ثانياً خداوند توبه بندگانش را مي پذيرد . قريب به همين مضمون در آيه شريفه ديگري نيز وارد شده است كه خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد و هو الذي يقبل التوبه عن عباده و بعفوا عن السيئات در همين زمينه حديثي از امير المومنين به چشم مي خورد كه مي فرمايد : (من اعطي التوبه لم بحرم القبول و من اعطي الاستغفار لم يحرم المغفره ). بنابراين مسلم است كه در صورت ثبوت توبه , قبول آن از سوي خداوند حتمي است كما اينكه اين قول الهي نيز مويد اين معناست : ان الله لا يغفران يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشا.
تا چه زماني توبه پذيرفته مي شود؟
بعد از ثبوت قبولي توبه از سوي خداوند رحمان سوالي كه مطرح ميشود اين است كه تا چه زماني توبه پذيرفته مي شود و به عبارت ديگر در توبه تا چه زماني باز است؟ آيه شريفه قرآن در اين زمينه ميفرمايد : (و ليست التوبه للذين يعلمون السيئات حتي اذا حضر احدهم الموت قال اني تنبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار). ( ان الدين كفروا بعد ايمانهم ثم ازداد لن تقبل توبتهم).
آيات فوق به وضوح به سوال فوق پاسخ مي دهند و بيان مي دارند : تا زماني كه شخص مرگ را به چشم نديده است توبه پذيرفته مي شود كما اينكه پيرامون آيه فوق از امام صادق عليه السلام سوال شد كه فرمودند : ذلك اذاعاين امر الاخره همچنين از رسول گرامي اسلام در اين باره نقل شده است كه ايشان فرمودند : كسي كه قبل از معاينه مرگ توبه كند خداوند سبحان توبه او را مي پذيرد.
و نيز ابراهيم بن محمد همداني از امام رضا عليه السلام سوال ميكند با اينكه فرعون ايمان به خدا آورده و اقرار به حد انيت او نموده چرا خداوند او را غرق نمود؟ امام رضا عليه السلام در جواب فرمود : او هنگامي ايمان آورد كه مرگ و ياس را ديد و ايمان هنگام رويت ياس و مرگ مورد قبول واقع نمي شود امام باقر عليه السلام مي فرمايد اذا بلغت النفس هذه ( و اهوي بيده الي حنجرته ) لم يكن للعالم توبه وكانت للجاهل توبه .
تاخير توبه
اگرچه توبه تا به هنگام قبل از مرگ انسان گناهكاري كه توفيق آن را پيدا كند پذيرفته مي شود لكن در آيات و روايات تاخير آن مذمت شده و به تعجيل توبه توصيه شده است تا آنجا كه آيه شريفه(انما التوبه علي الله للذين يعلمون السو بجهاله ثم يتوبون من قريب ) فهميده ميشود پذيرش توبه از سوي خداوند منوط به دوچيز شده است .
۱ _ عمل گناه و جرم و سو از روي جهالت باشد.
۲ _ توبه فاصله اندكي از گناه انجام گيرد كه در اينجا تاكيد بر مطلب در قسمت دوم آيه شريفه قرآن يعني(… ثم يتوبون من قريب) ميباشد در روايات نيز نسبت به تعجيل در توبه و عدم تاخير آن تاكيداتي شده است . (رسول الله (ص) يابن مسعود! تقدم الذنب و توخر التوبه و لكن قدم التوبه و اخر الذنب , فان الله تعالي يقول في كتابه بل يريد الانسان ليفجر امامه) ( تاخير التوبه اغترار و طول التسويف حيره…) (امام جواد عليه السلام ) ان فارقت سيئه فعجل محوها بالتوبه ) (امام جواد عليه السلام ) (ان فارقت سيئه فجعل محوها بالتوبه) (علي عليه السلام).
ترك گناه آسانتر از توبه است
از ديدگاه اسلامي پيشگيري از جرم مهمتر از مقابله با جرم است اگر چه توبه موجب عفو و سقوط مجازات مي شود لكن ترك گناه و عدم ارتكاب جرم آسانتر از توبه كردن است چرا كه طبيعت انساني بگونه اي است كه با انجام عمل خو كرده و ترك و دوري از آن براي او مشكل مي شود و از طرفي ممكن است در اثر سهل انگاري و تسويف در توبه _ كه در روايات از آن نهي شده است _ توفيق توبه را نيابد . در نتيجه آسانترين راه ترك گناه و جرم و گناهكار است بنابراين از ديدگاه جزاي اسلامي اگر تغيير و تحول باطني در مجرم پديد آيد و بمواقع مجرم اصلاح شود مجازات او لغو مي شود ولي اين تاسيس حقوق ي سبب جري شدن افراد نسبت به ارتكاب جرم و گناه نمي شود چرا كه پذيرش توبه و احراز آن داراي شرايط خاصي است و مهمتر از همه اسلام با تمهيدات خاص خود انسانها را بيشتر از همه به ترك گناه و جرم و در صورت ارتكاب به توبه و روي گرداني واقعي از آن دعوت ميكند در اين زمينه امير المومنين عليه السلام مي فرمايد الذنب اهون من طلب التوبه.
اقسام گناهان و كيفيت توبه از هر يك
گناهان اقسام گوناگون دارند كه كيفيت توبه نسبت به هر يك نيز مختلف مي باشد اين گناهان در يك تقسيم كلي به سه قسم زير ميباشد:
۱ _ موجب زائل شدن حقي از مردم يا ثبوت حدي از حدود الله نميشود بلكه گناه مربوط به خود شخص بوده و به بيرون سرايت نمي كند همانند حسد و دروغ در اين مورد گناه و معصيت مربوط به خود شخص عاصي و گناهكار است با وجود ندامت و تصميم بر عدم عود توبه محقق شده و اثرات توبه بر آن بار مي شود.
۲ _ موجب ثبوت مالي از حقوق الناس يا حقوق الله مي گردد همانند ترك زكات و خمس در اين مورد توبه وقتي محقق ميشود كه علاوه بر پشيماني و ندامت از گذشته اقدام به پرداخت حقوق كند كه بر ذمه اش قرار گرفته است.
۳ _ موجب حد شرعي باشد اين خود از نظر كيفيت ثبوت حد از حنبه حق به سه دسته مي شود :
الف _ از جنبه حق الله موجب حد شرعي مي شود.
ب _ از جنبه حق الناس موجب حد شرعي مي شود.
ج _ هم از جنبه حق الله و هم از جنبه حق الناس موجب ثبوت حق ميشود . همانند سرقت.
كيفيت توبه در حقوق الله موجب حد
سوالي كه در اين باب مطرح است كه اگر كسي قبل از اقرار و يا قبل از قيام بنيه در حقوق الله توبه كند , آيا حد ساقط مي شود يا خير؟
از روايات و كلمات فقها در اين مورد دو نوع راي صادر شده است :
الف _ حد ساقط مي شود.
ب _ اگر بعد از توبه در نزد حاكم اقرار به گناه كند و از حاكم تقاضاي مجازات كند , در اين صورت حد بر او جاري مي شود همانند ماعز كه از پيامبر تقاضاي اجراي حد كرد و عرض كرد: (طهرني) و در مرتبه چهارم پيامبر امر به رجم او كرد. و نيز در موردي ديگر وقتي شخصي مرتكب گناه لواط شد و چهار بار در نزد امير المومنين عليه السلام اقرار كرد امير المومنين عليه السلام فرمود : من نمي توانم حد الهي را تعطيل كنم و او را بين چند امر مخير نمود كه فرد گناهكار آتش را انتخاب كرد . اگر چه در نهايت امير المومنين او را بخشيد از اين دسته روايات استفاده مي شود كه اگر كسي بعد از ارتكاب گناه در نزد حاكم اقرار به گناه حد بر او جاري مي شود حال چگونه مي توان اين نظريه كه ( توبه عامل سقوط مجازات است) و نظريه (اقرار بعد از توبه در نزد حاكم , موجب اجراي حد مي شود) با هم ديگر نمود؟
شيخ بهائي در اين مورد مي فرمايد اگر حد باشد مكلف بين (اقرار در نزد حاكم و در نتيجه اقامه حد بر او) و بين (پوشاندن گناه و اكتفا به توبه و در نتيجه سقوط حد) مخير است.
مي فرمايد ( اگر حد باشد مكلف مخير است كه يا اقرار كند و يا اقرار نكند و در نزد خويش و خدايش توبه كند اگر در نزد حاكم اقرار كند حد بر او جاري مي شود و اگر گناه را مخفي كند و سپس از آن توبه كند حد ساقط مي شود البته در اين مورد بايد توبه قبل از قيام بينه در نزد حاكم محقق شود).
مقتضاي جمع اين است كه بين خود و خداوند تبارك و تعالي توبه كند توبه محقق شده و مسقط مجازات خواهد بود و اگر بعد از توبه با مراجعه به حاكم و اقرار در نزد او تقاضاي اجراي حد نمايد در اين صورت حد بر او جاري است مي شود ظاهر از كلمات فقها اين است كه قبل از حضور در محكمه توبه كند كافي بوده و مسقط مجازات خواهد بود و در صورت رجوع به حاكم و اقرار در نزد او حد اجرا ميشود.
احراز توبه
از آنجا كه توبه از اموري است كه تنها از طرف تائب معلوم مي شود و از باب لايعلم الا من قبله مي باشد اگر متهمي ادعا ي توبه نمايد و حاكم در توبه كردم او ترديد داشته باشد در اين صورت توبه او پذيرفته است مگر اينكه يقين به كذب وي باشد.
بعضي مجرد عدم احراز توبه را براي اجراي حد كافي مي دانند و در مقابل بعضي آن را كافي ندانسته و معتقدند كه قاضي بايد قطع پيدا كند.
از آنجا كه قاعده الحدود تدرا بالشبهات حاكم بر استصحاب عدم توبه است _ بدليل اينكه ملاك در اجراي اصول عمليه عدم وجود دليل در مقابل آنها مي باشد و در اينجا دليل موجود است _ لذا با اندك شك و ترديدي در وقوع توبه حد ساقط مي شود كه اين تحليل با تفسير قانون به نفع متهم نيز سازگار مي باشد.
مرور زمان و توبه
آيا مرور زمان مي تواند اماره اي بر توبه باشد؟
گاهي شخص مرتكب گناه شده و مدتي از آن مي گذرد و در طي آن مدت مرتكب گناه نمي شود و از اوضاع و احوال زندگي او بدست مي آيد كه ديگر در پي چنين عملي نيست حال آيا مي توان از اين راه احراز كرد كه او فرد تائب است و آثار توبه را بر اعمال او بار كرد ؟
از ظاهر كلمات اصحاب بدست مي آيد كه مرور زمان تاثيري در سقوط مجازت ندارد بر اين امر اساس گفته اند اگر شخص كه سابقاً مرتكب زنا شده است بعد از گذشت ايامي , چهار نفر عليه او شهادت به ارتكاب زنا دهند , شهادت آنها پذيرفته شده و حد زاني بر او جاري ميشود. شهيد اول در لمعه در اين باره اينگونه تعليل مي كند (ولايقدح تقادم الزنانفي صحه الشهاده) در مقابل از بعضي از روايات استفاده ميشود كه اگر در طي اين مدت فرد صالحي شده باشد حد بر او جاري نمي شود ابن اي عمير مي گويد : از امام عليه السلام پرسيديم : (ان كان امراً قريباً لم يقم عليه ؟ قال : لوكان خسمه اشهر او اقل لقد ظهر فيه امر جميل لم يقم عليه الحد ).
مرسله جميل نيز از اين دسته روايات است كه از امام معصوم نقل ميكند و اذا و عرف منه امر جميل لم يقم عليه الحد).
از روايت فوق دو نكته استفاده مي شود :
اول _ لازم نيست مدت مرور زمان طولاني و عمل ارتكابي در گذشته دور اتفاق افتاده باشد بلكه شخص در گذشته نزديكي (۵ ماه يا كمتر) مرتكب گناه شده باشد و در اين فاصله فرد صالحي شده باشد حد بر او جاري نمي شود .
دوم _ اگر اماره اي بر توبه باشد نمي توان بر او حد جاري كرد هر چند در دادگاه گناه مزبور به اثبات رسيده باشد.
حقوق دانان امروزي نفس مرور نفس مرور زمان را موجب سقوط مجازات مي دانند لكن از ديدگاه حقوق جزاي اسلامي مرور زمان كاشف از توبه است و اين توبه است كه موجب سقوط مجازات است پر واضح است كه با تحقيق توبه فرد بزهكار به فرد صالحي تبديل شده و ديگر گرد گناه و بزه نمي گردد لكن صرف گذشت زمان و عدم ارتكاب جرم در طي آن بدون تحقق پشيماني و ندامت واقعي در بزهكار نمي تواند نشانه اصلاح او باشد چه اينكه ممكن است فرد مذكور در طي آن مدت امكان ارتكاب بزه را نداشته و از اين باب مرتكب جرم و گناه نشده است.
منشا پيدايش حقوق و جريان مرور زمان در آن
منشا و مبناي پيدايش حقوق از نظر اسلام دوچيز است :
الف _ مقررات و دستورات شارع
بدين معنا شارع مقدس آنها را جعل كرده است يا به جعل ابتدايي و تاسيس و يا به جعل امضايي در اين دسته از قوانين مرور زمان در حقيقت به يك تخصيص ازماني نسبت به اجراي قانون و يا موثر و نافذ بودن آن بر مي گردد . از آنجا كه جعل قانون در دست شارع است توسعه و تخصيص آن نيز بدست او و در اينگونه موارد جهت جريان مرور زمان و جلوگيري از اجراي قانون تخصيص و تنصيص شارع مقدس نياز داريم.
بعنوان نمونه يك مورد از احكام امضائي را كه حكم به پرداخت ديه باشد ذكر مي كنيم كه براي جاري ساختن مرور زمان در آن نياز به تنصيص شارع داريم در حالي كه تنصيصي از سوي شارع نيامده و در نتيجه مرور زمان در آن جاري نمي شود. ديه يك حكم امضائي است حال اگر كسي در دادگاه محكوم به پرداخت ديه نشد و يا اينكه محكوم به پرداخت ديه شد لكن فرار كرده و در نتيجه ديه را پرداخت نكرده تا اينكه مدت زماني طولاني از اين واقع گذشته و محكوم فوت كرد حال اگر ديه را از باب مجازاتبدانيم مسلماً با مردن محكوم پرداخت ديه نيز منتقي مي شود زيرا مجازات با مردن محكوم از بين مي رود ولي اگر حق مالي باشد حتي با مردن محكوم نيز از بين نمي رود چه برسد به اينكه محكوم فوت نكند لكن از زمان محكوميت مدت زماني طولاني گذشته باشد .
ب _عرف به عنوان منشا پيدايش حقوق
بدين معنا كه مردم براي ايجاد نظم در روابط اجتماعي اشان قوانيني را جعل مي كنند در اين دسته از قوانين رفع و وضع قوانين بعهده مردم و قانون گذار مي باشد كه براساس فلسفه اي جعل قانون مي كنند بنابراين وجود و عدم قانون دائر مدار وجود و عدم فلسفه قانون است حال اگر فلسفه حكمي هميشگي باشد تخصيص از زماني و مرور در آن قانون معنا ندارد و در مقابل اگر فلسفه وضع قانون ي ازماني بوده و هميشگي نباشد در اين صورت امكان لغو و الغا قانون مي باشد همانند قانون قاچاق كه ممكن است براساس شرايط و اوضاع و احوال جامعه اي قانون گذار فروش اجناس و كالاهايي را قاچاق اعلام كند و براي مرتكبين مجازات ي در نظر بگيرد حال اگر بخواهند شخصي را كه در ۲۰ سال پيش در زمان وجود فلسفه جعل قانون اقدام به قاچاق نموده ولي محكوم نشده است محاكمه و مجازات كنند از آنجا كه فلسفه قانون باقي نيست جرم گذشته نيز قابل تعقيب و پيگيري نيست زيرا اين جرم مربوط به جامعه گذشته بوده و جامعه مذكور براي دفاع از خود اقدام به وضع قانون قاچاق نموده و قصدمجازات مرتكبين را داشته است. لكن در زمان حال ديگر جامعه خود را در حال دفاع در برابر آن فعل نمي داند و اصولاً حمل كالاي مذكور با جامعه فعلي ضديت ندارد بر اين اساس مي گويند؛ اگر مدت زمان مشخصي از ارتكاب جرم گذشته باشد از آنجا كه فلسفه قانون ي آن از بين رفته است آن جرم قابل تعقيب نخواهد بود لذا مجازات اين دسته از جرائم دائر وجود فلسفه آن قانون عرفي است.
معيار ديگري براي جريان و عدم جريان مرور زمان در مجازات ها
براساس معيار ديگري جريان مرور زمان در مجازات ها از باب اينكه نيازمند به تنفيذ مادي هستند يا خير متفاوت است. مجازات هائي كه طبيعتاً نيازمند به تنفيذ مادي هستند مرور زمان در آنها موثر خواهد بود همانند شلاق زدن كه يك فعل مادي است و احتياج به تنفيذ مادي دارد بنابراين اگر شخص فرار كند و يا به هر دليلي محكوم نگردد تا مدت مرور زمان سپري شود دراين صورت مجازات نخواهد شد اما مجازات هائي كه بدون نياز به عمل مادي قابل تنفيذ باشند مرور زمان در آنها موثر نبوده و مجازات هاي مذكور ساقط نمي شود مگر آنكه عفو عمومي داده شود و يا اعتبار ارزش آن رد شود كه در اين صورت مجازات ساقط مي گردد بنابراين مرور زمان در مورد محرميت از برخيحقوق و مزايا كه ارتباط به صلاحيت و اهليت محكوم عليه دارد موجب رفع محروميت نمي گردد. زيرا اهليت و صلاحيت نه اكتسابي است و نه با مرور زمان ساقط مي شود مقصود از اين سخن اين است كه اگر شخص اهليت و صلاحيت نسبت به سرپرستي اموال خود را نداشته باشد و در مدت طولاني از اموال خود سرپرستي كند , گذشت زمان نمي تواند موثر در صلاحيت او باشد و به عبارتي به او صلاحيت اعطا كند و اگر هم صلاحيت داشته باشد صلاحيت او همچنان باقي خواهد ماند. ( سو پيشينه) نيز نمونه ديگري است كه تنفيذ آن احتياج به فعل مادي ندارد فلذا اگر شخصي مرتكب سرقت شد و سو پيشينه براي او پديد آمد در اين صورت مرور زمان سو پيشينه مذكور را بر نمي دارد.
در پاسخ به تفصيل و معيار فوق در جريان و عدم جريان مرور زمان بايد گفت : مرور زمان زماني موثر است كه قرينه بر وجود توبه باشد و اگر مجرم توبه كرد فلسفه مرور زمان باقي است لذا بايد تمام آثار جرم بر داشته شود و به عبارتي ديگر : هرجا كه مرور زمان اماريت براي توبه باشد همه انواع مجازات برداشته مي شود لذا تفصيل فوق درست به نظر نمي رسد.
نظريه شوراي نگهبان پيرامون مرور زمان
شوراي محترم نگهبان در نظريه ۷۲۵۷ مورخه ۲۷/۱۱/۶۲ اظهار كرده است: مواد ۷۳۱ به بعد در مورد مرور زمان كه مقرر مي دارد پس از گذشتن مدني ( ۱۰ سال ۲۰ سال , سه سال يكسال و غيره) دعوي در دادگاه شنيده نمي شود مخالف با موازين شرع تشخيص داده شد).
ماده ۷۳۱ آيين دادرسي مدني اشعار مي داشت : مرور زمان عبارت از : گذشتن مدتي است كه به موجب قانون پس از انقضا آن مدت دعوي شنيده نمي شود همچنين ماده ۱۰۳۹ قانون مدني كه پيرامون مرور زمان بده خلاف شرع تشخيص داده شده و از شمار مواد قانون مدني حذف شد.
در اين مورد بايد گفت : اولاًُ, نفي مرور زمان بصورت مطلق ( چه توبه و چه توبه نكند) صحيح به نظر نمي رسد چه اينكه در مباحث پيشين از ديدگاه قرآن و روايات مساله روشن شد كه اگر مرور زمان اماره بر توبه باشد مرور زمان جريان يافته و تمام مجازات ها را بر مي دارد . ثانياً: نفي مرور زمان مساوي است با اجرا بعضي از مجازات هاي غير شرعي همانند اينكه عاقد اگر از قانون تخلف نمايد لكن بر مبناي شرع عقدي را منعقد كند در اين صورت براساس قانون مجازات مي شود حال اگر به هر دليلي مجازاتنشود و مرور زمان بر آن تعلق گيرد چنانچه ما بطور مطلق و كلي مرور زمان را نفي كنيم شخص فوق بايد مجازات بشود در صورتي كه مسلماً اين مجازات غير شرعي است بنابراين معناي نفي مرور زمان اين خواهد بود كه بعضي از مجازات هاي غير شرعي بايد اجرا شود.
دلايل مخالفين مرور زمان و پاسخ آنها
بايد گفت دلايل مخالفين مرور زمان اخص از مدعا مي باشد كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
اول : فرار مجرمين حرفه اي
اگر مرور زمان را در مسائل كيفري بپذيريم اين امكان بوجود مي آيد كه يك مجرم با سابقه با نيرنگ و فريب و با آشنايي اي كه به قانون دارد از دست قانون فرار كند.
جواب : لازم نسبت هر مجرمي حتماً مجازات شود چرا كه اگر مجرمي اصلاح شود چه ضرورتي در مجازات اوست ؟ بنابراين اگر مجرمي با نيرنگ و فريب فرار كند سپس اصلاح شود در اين صورت ضرورتي در مجازات او نمي باشد . بنابراين دليل فوق اخص از مدعا بوده و شامل توبه نمي شود.
دوم _ حالت خطرناك
كسي كه مرتكب جرم شده است وجود حالت خطرناك را در خود نشان داده است در نتيجه نمي توان انتظار داشت كه اين حالت خطرناك پس از گذشت زمان خود بخود , معالجه و زائل شده باشد در حالي كه اگر قاعده مرور زمان را بپذيريم لازم مي آيد كه پس از زماني معين اجراي مجازات كه بنا به فرض وسيله شناخت و درمان مجرم است نيز غير ممكن گردد لذا مرور زمان با اصلاح مجرم تنافي پيدا مي كند.
جواب : در اين دليل مبناي عدم پذيرش مرور زمان اين است كه مجرم اصلاح نشده است و اصلاح مجرم بعهده مجازات گذاشته شده است ؛ ولي فرض ما (در باب توبه) اين است كه شخص اصلاح شده و نيازي به مجازات او نيست بنابراين دليل دوم نيز اخص مدعا است.
سوم _ جنايت جانگذار و دير پائي اثرات آن
وقتي جنايتهاي جانگذار كه خاطره آنها تا دير زمان در اذهان مردماني باقي است به اثبات رسيد سزاوار نيست با فرار بزهكار و گريز از كيفر آن را مشمول مرور زمان قرار گيرد و سرنوشت نامعلومي را كه در انتظار متهم است نيك انجام شود.
پاسخ اين سخن نيز روشن است .
نكته اساسي در اين است كه در حقوق جزاي جديد توبه و تقسيم حقوق به حقوق الله و حقوق الناس وجود ندارد در حالي كه اين تقسيم و فروعات آن زير بناي شناختحقوق جزاي اسلامي است .
ادله فقهي بر رد قاعده مرور زمان
پس از آنكه ادله حقوق ي مخالفين مرور زمان بررسي و جواب داده شد لازم است به ادله فقهي كه بر رد قاعده مرور زمان اقامه شده است نيز اشاره شود.
اول _ مقتضاي اطلاقات ادله :
مقتضاي اطلاقات ادله آن است كه جرم در هر زماني قابل مجازات است و به عبارت ديگر حكم عموم ازماني دارد بنابراين وقتي حكم به اجراي حد از سوي شارع مقدس صادر شد زمان آن اطلاق و يا عموم دارد و هر چه از زمان نيز كه بگذر اصل آن است كه حد اجرا شود در نتيجه مرور زمان سبب سقوط مجازات نمي شود.
دوم _ تعطيلي حدود :
قبول مروري زمان مساوي با تعطيلي حدود است كه حرام مي باشد.
سوم _ گستاخي مجرمين و اشاعه فساد :
عدم اجراي حدود موجب تجري و گستاخي مجرمين و اشاعه فساد و فحشاد در جامعه مي شود و دفع فساد شرعاً و عقلاً واجب است
جواب ادله فقهي بر رد مرور زمان
اول _ مقتضاي اطلاقات ادله :
در مورد تمسك به اطلاق در اين مقام بايد گفت : اگر در ماهيت مرور زمان و اينكه آيا مرور زمان كاشف از توبه است يا خير, شك كنيم در اين صورت مي توان به اطلاق ادله اجراي حدود تمسك كرد در نتيجه شبهه مصداقبه مخصص را با اصل محقق موضوع عام مي شود از بين مي بريم. با اين توضيح كه مقتضي موجود است و شك در وجود مانع داريم و در نتيجه استصاب مي كنيم. البته ذكر اين نكته لازم است كه با اصل نمي خواهيم حد را اثبات و جاري كنيم بلكه براي اثبات حد تمسك به عموم مي كنيم.
در اين صورت بعد از تمسك به اطلاق , فرد مذكور قطعاً مجرم است و همچنين است اگر شك داشته باشيم كه به عام تمسك مي كنيم بنابراين بنابر تكيه به اطلاق ادله مرور زمان نفي مي شود و نمي توان آن را پذيرفت مگر اينكه گفته شود اصل مفتح موضوع در حدود جاري نمي شود.
از طرفي قاعده الحدود تدرا بالشبهات مبين است كه بايد بين جاني تائب و جاني غير تائب فرق گذاشت حال اگر شك كرديم كه شخص بزهكار پس از مرور زمام مصداق جاني غير تائب است يا خير در اين صورت شبهه است و بر ما آشكار نيست كه مجرم غير تائب است تا حد بر او جاري شود لذا قاعده الحدود تدرا بالشبهات مخصص عمومات و مقيد اطلاقات مي شود.
بنابراين عام اجراي حدود دو مخصص خواهد داشت :
الف _ در صورتي كه علم به تحقق توبه داشته باشيم.
ب _ شك در تحقيق توبه داشته باشيم .
كه در اين دو مورد عام تخصيص خواهد خورد.
دوم _ تعطيلي حدود :
اين اشكال از محل بحث خارج است زيرا در صورت شبهه حدي ثابت نمي شود تا تعطيلي حدود لازم آيد و در حقيقت از باب سالبه به انتقا موضوع مي باشد.
سوم _ گستاخي مجرمين و اشاعه فساد :
اين مورد نيز از محل بحث خارج است زيرا فرض گستاخي مجرمين و اشاعه فساد در صورتي است كه شخص مجرم باشد و درعين حال از اجراي حد خودداري شود اما در فرض ما شخص توبه كرده و به شخص صالحي تبديل شده است و ديگر حدي نيست و وقتي شخص اصلاح شده و در حد نيز ساقط شده است چرا بايد مجازات و متقابلاً بايد گفت اگر شخص تائب و صالح مجازات شود گستاخي است.
آثار فقهي و حقوق ي توبه
در بخشهاي پيشين به آثار توبه از ديدگاه آيات و روايات پرداخته شد در اين مقام سعي در بررسي آثار فقهي و حقوق ي توبه مي باشد اين آثار عبارتند از :
الف _ سقوط مجازات :
بر اين نكته همه فقها اتفاق دارند كه هرگاه شخصي مرتكب جرمي شود و قبل از مراجعه به حاكم توبه نمايد چنانچه آن جرم جنبه حق اللهي داشته باشد مجازات ساقط مي شود.
شهيد اول در لمعه در حد زنا مي فرمايد : والتوبه قبل قيام البينه تسقط الحد عنه).
همچنين شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه مي فرمايد : ابو بصير از امام صادق عليه السلام سوال مي كند كه بينه عليه مردي شهادت داد كه زنا كرده است و قبل از آنكه حد بر او جاري گردد, زاني فرار كرده است ؛ حكم او چيست ؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند اگر توبه كرده است حد بر او جاري نمي گردد و اگرقبل از توبه دستگير شود حد بر او جاري مي شود.
روايت فوق داراي ابهام و اجمال مي باشد مرحوم شوشتري از اين روايت اينگونه استفاده كرده است كه اگر اصحاب چنين نظريه اي را نپذيرفته است و روايت را بر اين معنا حمل نكرده است.
همچنين شيخ مفيد رحمته الله در مقنعه مي فرمايد ( من زني و تاب قبل ان تقوم الشهاده عليه بالزنا درئت عنه التوبه الحد).
شهيد اول در لمعه در فصل حد لواط مي فرمايد و لو تاب قبل قيام البينه سقط عنه الحد قتلاً او جلداً و در حد مساحقه نيز مي فرمايند : (ولو تابت قبل البينه سقط الحد) شهيد اول همين عبارت را در حد شرب خمر نيز آورد است.
همچنين مرحوم علامه در كشف الامراد ادعا ي اجماع بر سقوط عقاب كرده است (الناس اتفقوا علي سقوط العقاب بالتوبه) و نيز محقق لاهيجي معتقد است در صورت تحقق توبه عقاب ساقط شده و براي مساله اجماع منعقد شده است.
عدم عقوبت از آيه شريفه و هو الذي يقبل التوبه من عباده استفاده ميشود زيرا لازمه توبه عدم عقوبت است و اگر عقوبت ثابت باشد معناي آن عدم پذيرش توبه است شايد گفته شود اين آيه ناظر بر نفي مجازات هاي اخروي است و در نتيجه مجازات هاي دنيوي از قبيل حدود و قصاص و ديات ساقط نمي شود.
محقق كركي در جامع المقاصد مي گويد اين آيه درصدد بيان اين مطلب است كه قبولي توبه اختصاص به خداوند تبارك و تعالي دارد و مي گويد اينكه قبولي توبه و نيز عدممجازات بر خداوند واجب باشد از آيه فوق استفاده نمي شود.
لكن همچنين حضرت سجاد عليه السلام در دعاوي سي و يكم صحيفه سجاديه در دعاي توبه با خداوند رحمان اينگونه مناجات ميكند كه ( و قد حكمت يا الهي في محكم كتابك انك تقبل التوبه عن عبادك…فاقبل توبتي كما و عدت و اعف سيئاتي…) خداوند در آيه شريفه فوق وعده قبولي و پذيرش توبه را به بندگان داده است بنابراين پذيرش توبه از باب عدم خلف وعده اي است كه خداوند به بندگان داده است و استفاده (انحصار قبولي توبه در خداوند) از آيه شريفه صحيح به نظر نمي رسد .
توبه موجب سقوط مجازات تعزيري نيز مي شود لذا اگر عمل ارتكابي موجب تعزير شود و بزهكار قبل از قيام بينه توبه نمايد تعزير ساقط ميشود.
بنابراين اطلاقات موجود در اين باب تعزير را نيز شامل مي شود اين از باب قياس اولويت نمي باشد.
ب _ تاثير توبه در قابليت عفو توسط امام عليه السلام
عدم معدودي از فقها قائند اگر بزهكار بعد از اثبات بزه از طريق شهادت شهود توبه كند توبه او توسط امام عليه السلام پذيرفته ميشود و ميتواند مورد عفو قرار گيرد شيخ مفيد (ره) يكي از قائلين به اين نظريه است كه به چند دليل استدلال كرده است.
۱ _ اصل برائت:
شيخ مفيد (ره) در اين مورد با اصاله البرائه استدلال كرده است توضيح اينكه طبق اصل برائت اگر در اجراي حد بر مجرم ترديد كنيم چنين كسي مستحق مجازات نيست همچنانكه مجازات اخروي نيز با توبه ساقط مي شود مرحوم شيخ مفيد قائل است است بين سقوط مجازات اخروي و مجازات دنيوي ملازمه وجود دارد و كسي كه در آخرتمجازات نمي شود در دنيا نيز مجازات نمي شود.
لكن در جواب بايد گفت اين قول در حقيقت اجتهاد در مقابل نص مي باشد.
۲ _ عموم تعليل در خبر
( و اذاكان الامام الذي من الله يعاقب عن الله كان له ان يمن عن الله … مرحوم شيخ مفيد به عموم تعليل در اين خبر در جهت اينكه امام عليه السلام بعد از اثبات جرم توسط بينه مي تواند عفو كند , استدلال كرده است در حالي كه عموم اين خبر توسط روايات ديگري قابل تخصيص است كه عفو را در صورت قيام بينه جايز نمي شمارد. از جمله اين روايات ديگر قابل تخصيص است كه عفو را در صورت قيام بينه جايز نمي شمارد از جمله اين روايات , روايت ذيل مي باشد كه امير المومنين عليه السلام مي فرمايد : (اذا قامت البينه فليس للامام ان يعفو…).
۳ _ روايت ضريس كناني (كناسي)
ضريس كناني از امام محمد باقر عليه السلام نقل مي كند كه حضرت فرمود :
(لايعفي عن الحدود التي دون الامام فاما ماكان من حق الناس في حد فلاباس بان يعقا عنه دون الامام) در جواب به اين دليل بايد گفت: روايت مطلق بوده و قبل از قيام بينه و بعد از قيام بينه را شامل ميشود و در نتيجه بوسيله روايات ديگر تخصيص مي خورد. مضافاً اينكه روايت درصدد بيان اين مطلب است كه عفو از اختيارات امام عليه السلام ميباشد و موارد و جزئيات و چگونگي صدور عفو را روايات ديگر بيان كرده اند كه از جمله اين جزئيات اين است كه امام بعد از اثبات بينه نمي تواند عفو دهد.
فقه عامه و مساله سقوط مجازات بوسيله توبه
فقهاي اهل سنت بالاجماع توبه محارب را قبل از دستگيري مسقط حد دانسته اند اين قدامه در بيان اين اجماع اينگونه مي نويسد : (لانعم في هذا خلاقاً بين العلما و به قال مالك و الشافعي و اصحاب الراي و ابوثور دليل آنها نيز آيه شريفه ان الذين تابوا من قبل ان تقدرو عليهم …)مي باشد.
در غير محارب فقهاي عامه دو نظر دارند:
الف _ سقوط مجازات :
بعضي از فقهاي شافعي و نيز پيروان احمدبن حنبل معتقدند مطلقاً موجب سقوط مجازات مي شود. زيرا قرآن توبه محارب را قبل از دستگيري مسقط مجازات دانسته است _ با اينكه جرم محاربه جرم سنگيني است بنابراين نسبت به جرم اخف به طريق اولي توبه قبل از دستگيري موجب سقوط مجازات مي شود.
دليل ديگر بر اين آيه ۱۶ سوره نسا مي باشد اين آيه در مورد توبه زاني نازل شده است كه در آن حكم به اعراض از مجرمان در صورت وقوع توبه و اصلاح شده است آيه شريفه مي فرمايد : (و اللذان ياتيان منكم فاذواهما فان تابا و اصلحا فاعر ضواعنهما) اگر چه تفسير اين آيه اختلاف است كه آيا مربوط به لواط است يا زنا ولي در هر صورت جمله (فان تابا و اصلحا فاعر ضواعنهما) بصورت مطلق مي باشد.
همچنين به آيه ۳۹ سوره مائده استدلال شده است آيه شريفه مذكور مي فرمايد : ( و فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان يتوب عليه) قائلين به نظريه سقوط مجازاتهمچنين به روايت (التائب من الذنب كمن لا ذنب له ) و ( روايت ماعز) استناد كرده اند.
ب _ عدم سقوط مجازات :
اين دسته از فقهاي عامه كه مالك ابو حنيفه و عده اي از فقهاي حنبلي و شافعي را شامل مي شود معتقد كه توبه در غير مورد محاربه مسقط حد نمي باشد و در اين مساله فرقي بين قبل و بعد از دستگيري نمي باشد.
اينان به عمومات و اطلاقاتي همانند السارقه و السارقه فاقطعوا ايديهما …و يا الزاني و الزانيه استدلال نموده اند كه قابل ذكر است اين عمومات و اطلاقات قابل تخصيص مي باشند.
اعمال صالحه و قبولي توبه
آيا انجام اعمال صالحه براي قبولي توبه و سقوط مجازات لازم است؟ اگر چه مساله اعمال صالحه در قوانين موضوعه پيش بيني نشده است لكن به تبع آيات و روايات در كتب فقهي مورد بحث قرار گرفته است.
در آيات متعددي از قرآن اعمال صالحه بعد از توبه و قرين با آن ذكر شده است كه به بعضي از اين آيات اشاره مي شود ( فان تابا و اصلحا فرعا ضواعنها) اگر توبه كرده و خود را اصلاح نموده اند از آنان اعراض كرده و مجازات شان نكنيد (فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ) كسي كه سارق بعد از ظلم و جرم و توبه كند و عمل صالح انجام ندهد خداوند از او در مي گذرد (الا من تاب و امن و عملاً صالحاً) مگر اينكه توبه كرده و ايمان بياورد و عمل نيكويي را انجام دهد و نيز درباره توبه قاذف آمده است الا الذين تابوا و اصلحوا … مگر كساني كه توبه كرده و اصلاح كنند .
ذكر اين نكته ضروري است كه با توبه انسان صالح ميشود و لكن اصلاح مربوط به عمل خارجي است به عبارت ديگري علاوه بر حسن فاعلي كه نتيجه توبه است نياز به حسن فعلي و اعمال و فعاليتهاي نيك نيز وجود دارد اگر چه ممكن است اصلاح عمل را عطف تفسيري از توبه شخص گرفته و در نتيجه عمل صالح محقق توبه مي شود علاوه بر آيات در روايات متعددي اشتراط اعمال صالحه در سقوط مجازات بوسيله توبه به چشم مي خورد يكي از اين روايات مرسله جميل بن دراج است كه در پي مي آيد : عن محمد بين يحيي عن احمد بن محمد , علي بن جديد, و ابن ابي عمير جميعاً عن جميل بن دراج عن رجل عن احد همان عليهما السلام في رجل سرق او شرب الخمر اوزني , فلم يعلم ذالك منه و لم يوخذ حتي باب و صلح فقال : اذا صلح و عرفه امر جميل لم يقم عليه احد, قال اين ابي عمير : قلت : قالو كان امراً قريباً لم تقم ؟ قال : لوكان خسمه شهراً واقل و قد ظهر منه امر جميل لم تقم عليه الحدود.
اشتراط اعمال صالحه در فقه عامه
از نظر فقهاي عامه نيز مساله اعمال صالحه مورد توجه قرار گرفته است پيروان احمد بن حنيل صرف توبه را مسقط حد مي دانند و دليل آنها آيه سي و نهم سوره مائده در باب توبه محارب است كه توب قبل از دستگيري را معيار سقوط حد دانسته است لكن فقهاي ساير مذاهب اصلاح عمل را در قبولي توبه و سقوط حد لازم و ضروري دانسته اند.
توبه قاذف و اشتراط عمل صالحه در آن
اگر كسي را قذف كند شهادت او قبل از توبه پذيرفته نيست بنابراين اكر قبل از بينه و اقرار توبه كند شهادت او پذيرفته است و براين مطلب در كتب مختلف فقهي استدلال شده است سوالي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا در قبول توبه قاذف عمل صالح شرط است يا خير؟ در اين مساله سه قول از سوي فقها نقل شده است .
الف _ اصلاح مطلقا شرط است
بر اين قول چند دليل اقامه شده است.
۱ _ اجماع :
مرحوم ابوالمكارم ابن زهره در غنيه بر اين مطلب ادعا ي اجماع كرده و فرموده است : (يقبل شهاده القاذف اذا تاب و اصلح عمله… و من شرط التوبه ان يكذب اجماع الطائفه) لكن در دلالت عبارت ابه زهره در غنيه بر اعتبار و اصح عمل در پذيرفتن شهادت قاذف از چند اشكال وجود دارد :
اولاً : احتمال دارد كه دعوا ي اجماعي (بدليل اجماع الطائفه) به حكم اخير بازگردد زيرا دليلي بر رجوع عبارت اخير به جمله اول در دست نيست.
ثانياً : عبارت غنيه در صورتي بر اعتبار اصلاح عمل دلالت دارد كه شرط از نظر ابن زهره داراي مفهوم باشد.
ثالثاً : محتمل است مراد ابن زهره (ره) از اصلاح عمل استمرار بر توبه باشد مرحوم علامه در مختلف مي فرمايد : استمرار توبه با اصلاح عمل يكي است و ابن بحث بيشتر يك بحث و نزاع لفظي است زيرا باقي ماندن بر توبه شرط قبول شهادت مي باشد و اين در اصلاح عمل كافي است چرا كه كسي كه بر توبه خود باقي باشد در حقيقت خود را اصلاح نموده است.
لكن مرحوم سيد مجاهد مي فرمايند : چنين توجيهي از علامه (ره) با عبارت مرحوم شيخ , ابن ادريس و ابن شهر آشوب سازگار نيست و همچنين از عبارت اصباح و رياض استفاده مي شود كه آنان نيز اصلاح عمل را شرط دانسته اند. همچنين در كفايه تصريح شده است كه اين قول احواط است.
۲ _ اصول محققه : اصول پذيرفته شده دلالت دارند كه عمل صالح در قبول توبه معتبر است چرا كه هرگاه شك كنيم آيا توبه شخصي كه از عمل صالح ديده نشده است محقق شده است يا خير اصل بر عدم تحقق توبه است و در نتيجه عمل صالح معتبر است.
۳ _ عمومات ناهيه از عمل به غير علم :
عمومات متعددي از آيات و روايات ما را از عمل به غيرعلم بازداشته است در اينجا نيز براي اينكه از روي علم بگوئيم فردي توبه كرده و توبه او محقق شده است لازم است تمام شروط توبه در آن جمع شده باشد.
لكن بايد گفت در حقيقت عمل صالح مبرز توبه مي باشد و راه احراز توبه عمل صالح مي باشد .
۴ _ عبارت چند از فقها كه در پي مي آيد نيز دلالت بر اعتبار اصلاح عمل دارد :
عبارت زير از شهيد ثاني در مسالك نيز دلالت بر اعتبار اصلاح عمل دارد ذهب بعض الاصحاب الي الاشتراط اصلاح العمل في قبول شهادت القاذف لقوله تعالي في حق القاذف و لا تقبلو لهم شهاده ابداً …) فاستثني ممن لا يقبل لهم شهاده الذين تابوا و اصلحو فلا يكفي التوبه لان المستثني فاعل الامرين).
همچنانكه از آيه فوق استظهار شده است كساني كه توبه كرده و عمل صالح انجام دهند استثنا شده و شهادت آنها پذيرفته ميشود, و مستثني بايد هم توبه كرده باشد و هم عمل صالح انجام داده باشد و صرف توبه كفايت نمي كند.
همچنين ابن حمزه مي فرمايد : يشترط اصلاح العمل في الصادق و الكاذب للعطف المقتضي للمغايره…) اين قول در مقابل قولي است كه در اعتبار عمل صالح بين صادق و كاذب تفصيل داده است. و نيز شهيد ثاني معتقد است مستثني فاعل الامرين (توبه و اصلاح عمل) است و شخص تائب بايد هر دو امر را انجام دهد در خلاف نيز آمده است ( دليلنا : الا الذين تابوا و اصلحوا فاعتبرت التوبه و اصلاح العمل)
لكن بر اينكه آيه شريفه مذكور دلالت بر اعتبار اصلاح عمل داشته باشد اشكال شده است زيرا احتمال دارد مراد از اصلاح بر توبه يا نفس آن باشد كه هر دو اصلاح مي باشند كه به اين مطلب در بسياري از كتب فقهي اشاره و صريح شده است كه در پي مي آيد :
شرايع : لان بقائه علي التوبه اصلاح و لوساعه .
تحرير : و لا صلاح علي التوبه يحتمل ان يكون المراد به التوبه و عطف لتغاير لفظه).
مهذب البارع : الا صلاح الاستمرار علي التوبه .
رياض : الاصلاح فسره الاكثر بالاستمرار عليها و لوساعه.
ب _ اصلاح عمل مطلقاً شرط نيست
قائلين اين قول عبارتند از : شيخ (ره) در نهايه , محقق (ه) در شرايع و نافع , علامه (ره) در تحرير و قواعد و شرح ارشاد شهيد ثاني (ره) در مسالك محقق اردبيلي (ره) در مجمع الفائده و البرهان .
بنابراين از اقوال اين دسته از فقه استفاده مي شود كه در قبول شهادت توبه كفايت كرده و نيازي به اصلاح عمل نيست.
ج _ تفصيل بين شخص كاذب و صادق
عده اي معتقدند كه كاذب اصلاح عمل معتبر است ولي در شخص صادق نيازي به آن نيست شيخ ره در مسبوط اين مطلب را نقل كرده و ابن ادريس ره نيز اين قول را برگزيده است.
آيا هر مرتكب كبيره اي ملحق به قاذف مي شود يا خير؟
در كلمات فقها نسبت به اين مساله تصريحي نشده است و مساله محل اشكال است بنابراين بايد احتياط كرد و شهادت مرتكب كبيره را نپذيرفت از سوئي احتياط در اين است كه در صورتي كه مرتكب كبيره علاوه بر توبه خود را تخطئه نيز كند در اين صورت شهادتش پذيرفته مي شود.
نتيجه نهايي در باب اشتراط اصلاح عمل در تحقق توبه اين است كه اگر اصلاح را شرط محقق توبه بدانيم _ چنانكه از مرسله جميل استفاده مي شود ترديدي نيست كه اصلاح عمل لازم و ضروري ميباشد و اگر عمل صالح را از متفرعات توبه بدانيم در اين صورت عمل صالح لازم نخواهد بود و در مجموع و با در نظر گرفتن قاعده (احتياط) و (در) وجه دوم صحيح به نظر مي رسد.
آيات تو از تمام گناهان لازم است
بعضي از شارحين تجريد از معتزله نقل كرده اند : شخص تائب اگر تفصيلاً عالم به تمام گناهان خود باشد لازم است از همه آنها تفصيلاً نداند ولي علم اجمالي دارد كه گناهان زيادي مرتكب شده است در اين صورت اجمالاً توبه كند.
مرحوم خواجه نصرالدين طوسي بر قول فوق اشكال كرده و ميفرمايد : و في ايجاب التفصيل مع الذكر اشكال مرحوم علامه در كشف المراد و بعضي ديگر از شارحين وجه اشكال فوق را اينگونه بيان كرده اند : شخص نادم مي تواند بگويد از هر گناهي كه كردم پشيمانم هر چند تفصيلاً نداند و ذكرش نيز نكند.
مرحوم سيد محمد مجاهد مي فرمايد : و التحقيق عندي ان التوبه بمعني الندم علي مافات من المعصيه و العزم علي الشرك في المستقبل لتحقق و تصداق التوبه حقيقه بالاجمال و التفصيل ولو علم التفصيل فلا حاجه الي التفصيل و لو علم لا صاله البرائه الذمه من وجوبه تعبداً ( من وجوب التفصيل) و للعمومات الدله علي كفايه مايسمي توبه حقيقه و هي سليمه عن معاوضه دليل من ادله الاربعه كما لايخفي و يويد ذلك ان التفصيل لوكان واجباً لورد التنبيه عليه في شي من النصوص لتو فرالد و اعي عليه مضافاً السيره المعهوده , اذلم نجدا احداً من التائبين التزم التفصيل مع العلم اماما يتفرغ علي التوبه من رد المال و الاستحلال و القضا والتمكين من اقامه الحد فيجب الاتيان به مفصلاً و لا يمكن الاجماع مع التفصيل .
بنابراين : تفصيل در توبه لازم نيست و تنها در احقاق حقوق و حق الناس تفصيل لازم مي باشد.
مبناي پذيرش توبه و اسقاط عقاب
سوالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه مبناي پذيرش توبه و اسقاط عقاب چيست ؟ آيا به حكم عقل پذيرش توبه و نيز اسقاط عقاب بر خداوند واجب است؟ يا قبولي توبه از طريق نقل و سمع ثابت شده است و دليل عقلي نداريم؟ يا اينكه مبناي پذيرش توبه چيز ديگري است ؟
الف _ وجوب عقلي
صاحب كشف المراد و شرح مقاصد و بعضي ديگر از شارحين قبولي توبه را ز باب حكم عقل مي دانند و اين نظريه را از معتزله نقل مي كند.
استدلال :اگر عقاب بوسيله توبه ساقط نشود دعوت گناهكار و مجرم به توبه صحيح نخواهد بود از آنجا كه تالي اجماعاً باطل است مقدم نيز همانند آن باطل خواهد بود. زيرا تكليف به توبه در صورت نافع بودن نيكوست و با وجود عقاب ثوابي بدست نمي آيد و از طرفي عقاب تنها از طريق توبه ساقط مي شود در نتيجه براي گناهكار راهي براي اسقاط نمي ماند و اجتماع تواب و عقاب نيز محال است.
لكن اين استدلال صحيح نيست زيرا اولاً : اگر استدلال درست باشد لازم مي آيد كه قبل از توبه تكليف از عاصي برداشته شود در حاليكه رفع تكليف از عاصي قبل از توبه به ضرورت دين و عقل باطل است . ثانياً : همچنانكه مرحوم علامه در كشف المراد فرموده است سقوط عقاب منحصر در توبه نيست بلكه عقاب از طريق عفو يا زيادت ثواب نيز برداشته مي شود.
ب _ وجوب سمعي
نظريه ديگر معقتد است و جوب پذيرش توبه و سقوط مجازات وجوب سمعي است و نه عقلي در كشف المراد اين مطلب از مرجعه نقل شده است مرحوم سيد مجاهد نيز در مفاتيح الاصول همين نظريه را پذيرفته است.
بايد گفت : قبول توبه و اسقاط مجازات از سوي خداوند تبارك و تعالي تفصل است و نه لطف بر خداوند عقلاً واجب نيست كه توبه را قبول كند . زيرا تفضل با لطف فرق دارد تفضل آن است كه خداوند از روي كرم و فضلش به كسي كه استحقاق فضلي ندارد به او چيزي بدهد در حالي كه لطف در اصطلاح مقرب الي الطاعه و مبعد عن المصيه است فلذا ارسال رسل و انزل كتب بر خداوند واجب است زيرا در غير اين صورت نسبت به بندگان لطف نكرده و عوامل مقرب و مبعد را به آنان نشاسانده است.
سقوط مجازات بواسطه نفس توبه است يا بواسطه كثرت ثوابي است كه بر توبه مترتب است و از باب (ان الحسنات يذهبن السيئات) باشد.
لكن اين قول صحيح به نظر نمي رسد زيرا اولاً گاهي اوقات توبه محقق مي شود لكن مجازات ساقط نمي شود همانند محاربي كه بعد از دستگيري توبه كند كه اگر چه توبه او عندالله پذيرفته مي شود لكن موجب سقوط مجازات از او نمي شود در حالي اگر سقوط مجازات از باب (كثرت ثواب) باشد در اين صورت توبه قبل و بعد از دستگيري فرقي نخواهد داشت ثانياً : اگر سقوط مجازات بخاطر كثرت ثواب باشد نبايد فرقي بين توبه قبل از معصيت با توبه بعد از معصيت باشد زيرا توبه ثواب زيادي دارد و مي تواند گناه بعدي را نيز از بين ببرد لكن از آنجا كه اين فرض مردود مي باشد و در اين صورت شخص مجازات مي شود لذا معلوم مي شود كه نفس توبه مسقط مجازات ميباشد و نه كثرت ثواب . اگر سقوط عقاب بواسطه زيادي ثواب باشد اين امر بايد تمام گناهان را شامل شده و توبه مرتد محتضر را نيز در برگيرد در حالي كه توبه او بطور مطلق پذيرفته نيست.
چگونگي توبه ناتوان از معصيت
آيا توبه كسي كه ديگر قادر به ارتكاب معصيت نيست نيز موجب سقوط مجازات مي شود؟ عده اي معتقدند: در اين فرض توبه پذيرفته نيست زيرا يكي از شرائط پذيرش توبه عدم عزم بر عود بر فعل ميباشد كه خود منوط به امكان (عزم بر فعل در آينده ) مي باشد. لذا از آنجا كه (عزم بر فعل در آينده ) از او متحقق نمي شود لذا توبه او پذيرفته نمي شود در مقابل بعضي (قدرت تقديري عزم بر فعل) را در تحقق توبه كافي دانسته اند.
بنظرمي رسد قول دوم صحيحتر باشد زيرا اولا : در معناي توبه عزم بر فعل در آينده نيست و ثانياً : از آنجا كه توبه يك نوع رابطه بين شخص و خداوند تبارك و تعالي است لذا عزم بر ترك در كسي كه قدرت بر فعل در آينده دارد لازم نيست و تنها قدرت تقديري كفايت مي كند كه اين معنا از سوي خداوند تبارك و تعالي بخوبي دانسته ميشود.


کد مطلب: 341

آدرس مطلب: https://isfahanbar.org/vdcbu8bfprhba.iur.html

کانون وکلای دادگستری اصفهان
  https://isfahanbar.org